دل نوشته
del neveshteh
•
نذر نگاهت ، به همه می رسد
جز من !
که می مانم
“با کاسه ی خالی در انتظار”
•
دل نوشته
del neveshteh
•
وقتی پیشه ات مهر باشد
سرمایه ات پول نیست
آبی ست که به تشنه ای میدهی
یا نانی که به گرسنه ای
حتی !
دانه ای که به پرنده ای…
•
دل نوشته
del neveshteh
•
و گور تنها خانه ای است
که از نبودن تو در آن
دلم
نمی گیرد.
•
دل نوشته
del neveshteh
•
تکه ای از بهشت هستند
“بعضی ها”
•
دل نوشته
del neveshteh
•
پرنده ی مرده آب و دانه می خواهد چه کار ؟
گاهی برای مهربانی هم دیر است
•
دل نوشته
del neveshteh
•
تنهایی
زخم روشنی است
چون ماه
بر دل سیاه من
•
دل نوشته
del neveshteh
•
از همه راههایی که انسان برای رنج دادن خود پیدا کرده
“عشق از همه بدتر است”
•
دل نوشته
del neveshteh
•
چمدان دستِ تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیز ترین حالت غمگین شدن است
•
دل نوشته
del neveshteh
استیو کلارک مدیر یک شیرینی پزی است و این گوزن سرگردان را زیر گرفت. این اتفاق زمانی رخ داد که او به سمت پمپبنزین در حال رانندگی بود.
درست بعد از تصادف او اتومبیل خود را کنار زد تا ببیند چه اتفاقی افتاده؛ اما در یک بررسی سرسری نتوانست اثری از گوزن ببیند. او فکر میکرد که حادثه خاصی نبوده و گوزن فرار کرده است.
سپس به رانندگی خود ادامه داد. اما در کمال تعجب متوجه شد که بر اثر تصادف، گوزن یک حفره در جلوی ماشین ایجاد کرده و در همانجا مانده است. زمانی که استیو به پمپبنزین رسید، جلوی اتومبیل خود را دید. گوزن به او زل زده بود. جز چند خراش سطحی آسیبی به گوزن وارد نشد.